به سلامتي اوني كه واسه
رفتنش گريه كرديم ! رفت
واسه دوستاش تعريف
كرد... خنديدن!!!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
عکس عروسی مرحوم جهان پهلوان تختی | 0 | 244 | majid |
عکـــــــــــــــس لادن طباطبایی با مــــــار خانگیش در خیابان... | 0 | 209 | majid |
شکستگی آلت تناسلی مردان | 0 | 237 | amirali |
اموزش چک کردن انلاین یا افلاین بودن ای دی دیگران | 0 | 167 | amirali |
آموزش پاک کردن آیدی از ادلیست دیگران | 0 | 162 | amirali |
دانلود بهترین تقویت کننده سرعت اینترنت و مرورگر | 2 | 301 | amirali |
مــــــــــــــادر | 0 | 189 | amirali |
کلکل گل پسر و ناز دختر | 32 | 2308 | amirali |
اینطوری از پسرا تو وبکم شارژ ایرانسل میگیرن:+عکس((پست ویژه))مراقب خودتان باشید | 5 | 714 | cenotaph |
داستان کوتاه : قضاوت عجولانه | 0 | 193 | amirali |
به نظر شما این قلعه زیبا در کدام شهر واقع شده؟؟؟جایزه بگیرید | 0 | 222 | amirali |
آموزش PHP (بخش اول) معرفی PHP و قابلیت های آن | 0 | 172 | amirali |
نحوه ی ساخت پروفایل (ID مجازی) در یاهو مسنجر | 0 | 209 | amirali |
داستانی از روابط نامشروع پسر و دختر(دختران حتما بخونن!) | 0 | 431 | amirali |
جملات قصار از بزرگان | 0 | 239 | amirali |
به سلامتي اوني كه واسه
رفتنش گريه كرديم ! رفت
واسه دوستاش تعريف
كرد... خنديدن!!!
با دلم نوشتم : شب پر درد مرا می دانی؟
روز بی رنگ مرا می خوانی
برو دیگر تو فراموش کن این یاس غریب
برو در حلقه چشمان سیاهت اشک را همچو نگینی که نحیف می خورد بر صدف سنگ دلت
یار من اشک شو و لحظه ای در سوگ دلم پنهان شو
....
برای خوندن بقیه این شعر زیبا به ادامه مطلب برید
باز آن يار بي وفا
باز آن يار با جفا
رفته بي من اي خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها يا دل شدم
او با کي شد همنوا
او که با من ميدميد
او که از من مي شنيد
حال رفته بي من چرا
راز دل شد برملا
من بي او خوابم نبرد
او با کي شد هم قبا
باز من ديوانه شدم
مست با بيگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترين رسوا
خوش بودم وقتي که بود
مست بودم با دلبران
نویسنده مطلب : هستی جون تایید شده توسط : امیرعلی
آفتاب است و بیابان چه فراغ نیست
در آن نه گیاه و نه درخت غیر آوای غرابان
دیگر بسته هر بانگی از این وادی درخت
در پس پرنده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد
از دور سیاه چشم اگر پیش رود
می بیند آدمی هست که می پوید راه
تنش از خستگی افتاده ز کار
بر سر و رویش بنشسته غبار
شده از تشنگی اش خشک گلو
پای عریانش مجروح ز خار
هر قدم پیش رود پای افق
چشم او بیند دریایی آب اندکی راه
چو می پیماید می کند فکر که می بیند خواب
سينه ام ز اتش دل در غـــــــم جانانه بسوخت «««»»» اتشي بود در اين خانــه كه كاشانه بسوخت
تنـــــــــــم از واسطه ي دوري دلبر بگداخت «««»»» جانم از اتش مهـــــــــر رخ جانانه بسوخت
هر كه زنجير سر زلـــــــــف پري رويي ديد «««»»» دل سودا زده اش بر مـــــن ديوانه بسوخت
سوز دل بين كه ز بس اتش اشكــــم دل شمع «««»»» دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
اشنايي نه غريب است كه دل سوز من است «««»»» چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت
خرقه ي زهد مـــــــــــــرا اب خرابات ببرد «««»»» خانـــــــــه عقل مـــــرا اتش ميخانه بسوخت
چون پياله دلــــــم از توبه كه كردم بشكست «««»»» همچو لاله جگـــرم بي مي و پيمانه بسوخت
ماجرا كم كن و بازا كه مـــــــرا مردم چشم «««»»» خرقه از سر بدر اورد و بشكـــرانه بسوخت
ترك افسانه بگو حــــــافظ و مي نوش دمي «««»»» كه نخفتيم شب و شمع به افسانـــــــه بسوخت