بزرگي بود
و از اهالي امروز بود
و با تمام افقهاي باز نسبت داشت
و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 243 | majid |
![]() |
0 | 207 | majid |
![]() |
0 | 236 | amirali |
![]() |
0 | 166 | amirali |
![]() |
0 | 161 | amirali |
![]() |
2 | 300 | amirali |
![]() |
0 | 188 | amirali |
![]() |
32 | 2298 | amirali |
![]() |
5 | 711 | cenotaph |
![]() |
0 | 192 | amirali |
![]() |
0 | 221 | amirali |
![]() |
0 | 171 | amirali |
![]() |
0 | 208 | amirali |
![]() |
0 | 430 | amirali |
![]() |
0 | 238 | amirali |
بزرگي بود
و از اهالي امروز بود
و با تمام افقهاي باز نسبت داشت
و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد.
آفتاب است و بیابان چه فراغ نیست
در آن نه گیاه و نه درخت غیر آوای غرابان
دیگر بسته هر بانگی از این وادی درخت
در پس پرنده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد
از دور سیاه چشم اگر پیش رود
می بیند آدمی هست که می پوید راه
تنش از خستگی افتاده ز کار
بر سر و رویش بنشسته غبار
شده از تشنگی اش خشک گلو
پای عریانش مجروح ز خار
هر قدم پیش رود پای افق
چشم او بیند دریایی آب اندکی راه
چو می پیماید می کند فکر که می بیند خواب
زندگی یعنی چه؟
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،
هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ،
آمد آنجا لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد،
تکیه بر پشتی دادشعر زیبایی خواند ،
خداییش خیلی نازه ارزش خوندنشو داره
واسه ادامش برید به ادامه مطلب