loading...
دنیای خنده |دانلود|جک|اس ام اس|عکس|کلیپ|داستان|شعر|طنز|چت روم|موبایل|نرم افزار‎|‎اموزش|اهنگ|سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
مهــــدیه بازدید : 219 شنبه 1390/08/14 نظرات (0)

قسمت هشتم

برید ادامه مطلب


-فرید اون دختره نیومد؟
-کدوم؟
-همون که ویولنیسته
-کیوان گیر دادی ها .مگه خره پیشنهادتو قبول کنه .گیریم قبول کرد کجا می خوای باهاش تمرین کنی و بهش یاد بدی ؟ می دونی وسط مبارزه پاهاتون به هم می خوره چه می دونم از این چیزا
-چه ربطی داره .اون مسئله هم مهم نیست سعی می کنیم به هم نخوریم
فرید ادامو در اوردو گفت: سعی می کنیم …… .اخه کله خراب یه چیزی می گی ناشدنی معلومه که به هم می خورید .جا رو چی می گی؟
-تو کوه های اطراف تمرین می کنیم .اینجوری بهتره
-خنگ خدا اعصابمو بهم نریز .یه ضربه بخورید پخش زمین شید ناقص می شید اونوقت رو سنگا میخواید مبارزه کنید؟
-4تا تاتومی می خرم کف پهن می کنم
-این شد حرفی
-حالا دعا کن قبول کنه
-اخر به عشق ویولن می میری پسر
-مامانم اینا علاقه ی منو نادیده می گیرن من نمی تونم پارو علایقم بذارم . دوست دارم کسی برام ویولن بزنه ومن تماشاش کنم
-ای کاش پس من ادامه می دادم
- اخه تو که رفتی وسطش ریپ زدی .همچین ارشه رو می کشیدی که ادم بدنش می لرزید
-درست حرف بزن به اون خوبی می زدم
-اره .اما من بودم وحشیانه ارشه رومی کشیدم که یکی از سیما پاره شد
-دلتو خوش نکن اون نمیاد
-بذار بخوابم دیگه اون اباژورم خاموش کن
-برو اونورتر یکم
-فرید اذیت نکن یه شب اومدم خونتون بخوابما
-خوب بابا بگیر بخواب

*

صبح با سرو صدای فرید از خواب بلند شدم .عقربه ی ساعت 30/8 رو نشون می داد .به سمت فرید برگشتم که دیدم داره لباساشو عوض می کنه
-کیوان روتو کن اونور بی حیا .مگه ناموس نداری
خندم گرفت .سرمو پایین انداختمو گفتم : بیارم بالا
-می خوای تختمو به کثافت بکشی؟
-مسخره سرمو می گم
-اهان بیار بالا .سرتو بالا کن سروناز
-نخون با اون صدای گرفته حالم بد شد
-نه تو صدات خوبه
-معلومه که خوبه خودت می دونی صدام شبیه انریکو ئه
-بپا ندزدنت
-نه بابا چاقو همرام دارم

بعد از اینکه صبحونه خوردیم به سمت کتاب فروشی حرکت کردیم .درسته که جمعه بود اما ما نیست وظیفه شناسیم جمعه ها هم می ریم سر کار

-بسته چه قدر می خونی کیوان مثلا محل کاره ها
-وقتی مشتری نمیاد خوب می شینم درسامو برای ازمون ارشد میخونم دیگه
-یه هفته دیگه س نه؟
-اره
-فریییییییییییییییییییید
-چیه ؟چرا اینجوری اسممو می کشی ؟
-دختره
-کدوم؟
-ویولونیسته
-کجا می ری؟
از کتابفروشی بیرون اومدم خیابون خلوت بود و برخلاف همیشه ویولن همراه نداشت .بهش نزدیک شدم و منتظر موقعیت بودم که با پیچیدنش تو خیابون فرعی اونم جور شد
-سلام
با چشمای درشت به من نگاه کردو گفت: سلام
-این طرفا؟
-من مسیرم اینجاس
-به پیشنهادم فکر کردید؟
-اقا چرا گیر دادید نمی خوام قبول کنم
-خواهش می کنم
-نمی شه
-خوب چرا؟
-چون می افتم تو دهن گرگ
داشت می رفت که گفتم : تو رو خدا وایسا .من شبیه گرگم؟ به خدا به چشم بد بهت نگاه نمی کنم تو منو به خواستم می رسونی منم کمکت می کنم عاشق تکواندو بشی
کمی فکر کردو گفت : من خودم دوست دارم موفق بشم اما سخته
-خوب من بهت یاد می دم مثل یه داداش .
-اخه
-جون من اخه نگو دیگه .من یه برگه امضا می کنم اگه به چشمی جز خواهری بهت نگاه کردم رگمو بزن
خندیدو گفت: قبوله
از خوشحالی نمی دونستم باید چی کار کنم .چند تا نفس کشیدمو گفتم: شمارمو یادداشت کن
شمارمو تو گوشیش یادداشت کردو برام میس انداخت
-کی تمرینو شروع کنیم؟
-نمی دونم نظر شما چیه؟
-من هفته اینده ازمون ارشد دارم .بعد از ازمون بهتون اس می دم تا قرار بذاریم
-خوبه اما کجا؟
-تو کوه های اطراف .لای دره ها
-وای سخته که
-اینجوری زیاد به نرمشم نیاز نداریم چون تا به اونجا برسیم بدنمون گرم شده
-اره خوب ولی
-ولی دیگه نداریم
-باشه اما اگه ازجلسه اول راضی نبودم دیگه نمیام
-باشه .پس فعلا
-فعلا
به سرعت حرکت کردو ازم دور شد .منم به عقب برگشتم تا به کتابخونه برم

***
-شل کار می کنی اتنا .مثلا رزمی کاری ها .یکم خشن باش لطافتو بذار کنار
-نمی شه باورکن نمی شه
-حرفمو گوش ندی یه پاکات می خوابونم تو سرت
-اصلا من دیگه نیستم
-یعنی چی دختره ی پررو برگرد سر جات
به سمت تخته سنگ رفتو روی اون نشست .رفتم سمتشو با میت زدم پشتش
-پاشو . اتنا پاشو
-ن…………. می………… خوا……………….م
-پاشو مبارزه کنیم
-دیگه چی همینم مونده با تو که ازم قد بلندتر وقوی تری مبارزه کنم
-پس پاشو یه هان سونال بزن ببینم
به زور از روی تخته سنگ بلند شدو هان سونال زد .
-اتنا خودت نمی فهمی اما پیشرفت کردی ها
-راس می گی کیوان
-اره .فرم 4 برو ببینم
خیلی تمیز کار می کرد تنها مشکلش این بود که شل می رفت .اگه پسر بود می زدمش تا از ترس محکم بزنه اما کاری از دستم برنمی اومد
-خوب بود ؟
-اره
-یه یوبچاگی بزن
-چرا اینجوری نگاه می کنی
- صد بار بهت گفتم تیغه ی پارو نشون بده این چه وضعشه اتنا .بشین دراز نشست برو
-کیوان تو رو خدا
-همین که گفتم 30 تا دراز نشست
-10 تا برم
-40 تا دراز نشست
-کیوان جون من
-50 تا
-اه
رو تاتومی نشستومشغول شد .بالا سرش ایستادمو شروع کردم به شمردن .
-هانا تو سه نه تاسو یاسو ایلگوب ……………………
-وای مردم
-برو

-اخیش تموم شد
-فکر کنم اینبار ابی بگیری
-راس می گی با همین سه جلسه کار کردن؟
-اره .کی ازمون داری؟
-پس فردا
بعد ازمون خبرم کن قبول شدی یا نه
با خوشحالی از رو تاتومی بلند شدو گفت : چشم
در حالی که کمربندمشکیمو در می اوردم گفتم ساک منو بده
به سمت ساکم رفتو برام اورد
مثل دوجلسه قبل پشته تکه سنگ بزرگی که اونجا بود رفتم تا هم من لباسمو عوض کنم هم اون

**
به قشنگی ویولن می زد وروح تشنه مو سیر می کرد .خودش دیگه فهمیده بود عاشقانه به صدای سازش گوش می کنم
به چهره اش نگاه کردم که از تمرین زیاد سرخ شده بود .خوشگلو تو دل برو بود .خیلی سعی می کرد جلوی من شیطونی نکنه اما می دونستم که اگه رابطه مون صمیمی بود پدرمو در می اورد
-کیوان تموم شد بریم
-چی ؟ اره بریم
از کوه که ارتفاع زیادی نداشت بالا رفتیم و شهر به خوبی دیده می شد از سمت دیگه کوه به پایین اومدیم ودیگه می تونستیم مردمو که برای تفریح میان ببینیم .مزیت ساک باشگاه این بود که بهمون گیر نمی دادن چون فکر می کردن کوه نوردیم .اماکن و پلیس ها هم تو این سه روز بهمون گیر نداده بودن .
خورشید داشت غروب می کرد .اتنا لحظه ای ایستادو گفت : کیوان وایسا غروب وببینم
کنارش ایستادمو به جای غروب به صورت مهتابیش خیره شدم .شاید علت گیر ندادن پلیسا این بود که اتنا حجاب می گرفتوموهاش اصلا بیرون نبود .مانتوشم تازانوش بودو رنگی نداشت که جلب توجه کنه .البته خودم هم موهامو رو چشمام میریختمو فشن نمی کردم .لباسامم مناسب با کوهنوردی بودوبه هیج وجه جلف نبود
-کیوان حواست کجاست مگه منو تازه دیدی؟
-نه داشتم کشف می کردم چرا تو این سه روز کسی بهمون گیر نداد
-کشف کردی؟
-اره تیپ تو ومن .ساکای باشگاه که مثل کوهنوردی یه و…….
-خوبه
ریموت ماشینموزدم . اتنا فوری نشست .
در حالی که درو می بستم به قیافه ی بامزش خیره شدم که گفت: اخیش مردم از خستگی
-خیلی ضعیفی اتنا
-خوب من دخترم پسر که نیستم
ماشینو به حرکت اوردم .پای راستشو رو صندلیش بالا کشیدو مشغول ماساژ دادن مچ پاش شد

++
و قتی سر کوچشون نگه داشتم دلم نمی خواست بره و دیگه نبینمش .با لبخند بهش نگاه کردمو گفتم
-می شه بازم همدیگه رو ببینیم
-دیگه لزومی نداره
-خوب من بهت عادت کردم .می شه؟
-نه اونجوری نه دیگه
-خوب چرا ؟
-مگه نمی گی خواهر برادر باشیم اونموقع می شم دوست دخترت .منم دوست پسر نمی خوام
-اتنا به خدا به چشم خواهر بهت نگاه می کنم
مردد موند .نفسشو بیرون دادو گفت: چشم داداشی جونم .اما شرط داره
-چه شرطی؟
-وقتی ویولن می زنم یا اصلا نه همه این مدت که باهات بودم گاهی تو خودت می رفتی وغمگین بودی .چی تو قلبت قایم کردی کلک ؟ باید به من بگی
لحظه ای فکر کردم یعنی می تونستم از اتنا برای به دست اوردن پانیذ کمک بگیرم ؟ اتنا دختر فوق العاده خوشگل و زبون بازی بود مطمئنن می تونست .خوب می دونستم که پانیذ از لحاظ قیافه واخلاق از اتنا پایین تره
-چی شد کیوان قبوله؟
-قبوله
خندیدو در ماشین رو باز کردو رفت پایین .خم شدمو تو بستن در همراهش شدم. دوباره درعقب ماشینو باز کردو ساکشوویولنو برداشت از همونجا گفت : بای بای کیوان
با لبخند ازش خداحافظی کردمو ماشینو راه انداختم

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خوش امدید ×××××××××××××××××× خــــدایا! من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،من چون تویی دارم و تو همچون خودی نداری .... ×××××××××××××××××× امیدوارم که بهتون خوش بگذره
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    همه در مورد وبلاگ نظر ميدن.شما چطور؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 834
  • کل نظرات : 152
  • افراد آنلاین : 74
  • تعداد اعضا : 192
  • آی پی امروز : 133
  • آی پی دیروز : 125
  • بازدید امروز : 187
  • باردید دیروز : 239
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 426
  • بازدید ماه : 426
  • بازدید سال : 62,195
  • بازدید کلی : 517,001