loading...
دنیای خنده |دانلود|جک|اس ام اس|عکس|کلیپ|داستان|شعر|طنز|چت روم|موبایل|نرم افزار‎|‎اموزش|اهنگ|سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
امیرعلی بازدید : 243 جمعه 1390/07/01 نظرات (0)

آفتاب است و بیابان چه فراغ نیست

در آن نه گیاه و نه درخت غیر آوای غرابان

دیگر بسته هر بانگی از این وادی درخت

در پس پرنده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد

از دور سیاه چشم اگر پیش رود

می بیند آدمی هست که می پوید راه

تنش از خستگی افتاده ز کار

بر سر و رویش بنشسته غبار

شده از تشنگی اش خشک گلو

پای عریانش مجروح ز خار

هر قدم پیش رود پای افق

چشم او بیند دریایی آب اندکی راه

چو می پیماید می کند فکر که می بیند خواب

امیرعلی بازدید : 233 جمعه 1390/07/01 نظرات (0)

دوست ندارم گريه كني دوباره قلبت ميگيره نذار كه بعد مرگ من صداي سازم بميره ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند مگه اين که يکيشون براي ديگري بشکنه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

معلم گفت{الف}گفتم او.معلم گفت{ب}گفتم با او.معلم گفت{پ}گفتم پيش او.معلم گفت{ج}خواستم بگويم جدايي گفت نگو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ديشب خواستم واسه دل خودم فال بگيرم وقتي فالنامه رو باز کردم چشمم به شعري افتاد که هيچ ربطي به دل من نداشت تازه فهميدم که دلم مال خودم نيست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگه کسي رو دوست داري نه براش ستاره باش نه آفتاب چون هردوشون مهمون زود گذرند. پس براش آسمون باش که هميشه بالاي سرش باشي

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زرد است که لبريز حقايق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است

شاعر نشدي وگرنه ميفهميدي

پاييز بهاريست که عاشق شده است

نویسنده مطلب : هستی جون                               تایید شده توسط : امیرعلی

امیرعلی بازدید : 276 جمعه 1390/07/01 نظرات (0)

لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه ي بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند.

از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است.در بين مناقشه اين دو نفر کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم. يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک ....

برای خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب برید

امیرعلی بازدید : 272 پنجشنبه 1390/06/31 نظرات (1)

احساس تو طروات باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هروقت که در هوای تو میچرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است

عباس زرگوش

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای خوندن بقیه به ادامه مطلب برید 

امیرعلی بازدید : 228 چهارشنبه 1390/06/30 نظرات (0)

عزیزم
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم

اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی

برای خوندن بقیه به ادامه مطلب برید 

نویسنده مطلب : مهدیه                        تایید شده توسط : امیرعلی

امیرعلی بازدید : 208 چهارشنبه 1390/06/30 نظرات (0)

در حالیکه قلبت از محبت بی نیازه

چطوری ببوسمت

وقتی عشقت در وجودم جاری می شود

نامت زیباست

دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا طلسم کرده است

من اینگونه نبودم

تو عشق را با من آشنا کردی

تو هوای دلم را با طراوت کردی تا زمانی که با تو هستم

به آسمان بیکران پرواز خواهم کرد

پس بدان دوستت دارم

گرچه پایان را هم نمی دانم

چون دست خداست

نویسنده مطلب : مهدیه                      تایید شده توسط‌ : امیرعلی 

امیرعلی بازدید : 231 چهارشنبه 1390/06/30 نظرات (0)

در کنار ساحل غم نشسته بودم

کبوتری برایم دفتری آورد

خواستم بنویسم قلم نداشتم

استخوانهایم را خورد کردم و قلم تهیه کردم

دوباره خواستم بنویسم جوهر نداشتم

شاهرگم را پاره کردم و در آخر نوشتم :دوستت دارم

نویسنده مطلب : مهدیه                          تایید کننده مطلب : امیرعلی 

امیرعلی بازدید : 258 چهارشنبه 1390/06/30 نظرات (0)

به ترکه میگن پاشو سحره. میگه بزار بخوابم.خودم فردا بهش زنگ میزنم

-..-..-..-..-..-..-..-..- پیامک خنده دار -..-..-..-..-..-..-..-..-

به تابلو های راهنمائی و رانندگی تابلوی “خطر سقوط هواپیما” اضافه شد !!!

-..-..-..-..-..-..-..-..- پیامک خنده دار -..-..-..-..-..-..-..-..-

فتوای جدید علمای قم :
احتیاط واجب است قبل از سوار شدن در هواپیما غسل میت انجام دهید !
مستحب است کفن هم همراه خود داشته باشید !!!

بقیه در ادامه مطلب

امیرعلی بازدید : 306 چهارشنبه 1390/06/30 نظرات (0)

سلام

تو این پست براتون کلیپ 5 قلوها رو گذاشتم خیلی باحاله

دانلود کنید ببینید این بچه ها به چه طرز عجیبی میخندن

من که تا حالا هیچ بچه ای رو ندیدم اینجوری بخنده

حجم این کلیپ خیلی کمه و دانلود کردنش راحته

برای دالنود کلیپ به ادامه مطلب برید

امیرعلی بازدید : 1813 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (0)

نصب و راه اندازی انواع اسکریپت بر روی هاست شما

ارزانتر از همه جا اسکریپت های خود را نصب و راه اندازی کنید

نصب انواع اسکریپت چت روم ، تالار گفتمان ، مدیریت محتوا ، اپلودسنتر،سایت های تبلیغاتی ، لینکدونی،گالری عکس، و .....

برای اطلاع از قیمت ها و درخواست و اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید یا بر روی عکس بالا کلیک کنید

امیرعلی بازدید : 260 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (0)

 

یک دستگاه خودروی سواری بامداد امروز در بزرگراه تهران-کرج پس از برخورد با یک
دستگاه مینی بوس، کاملاً متلاشی شد.

به گزارش فارس، در این حادثه دلخراش یکی از سرنشینان این خودرو در دم جان سپرد
و سرنشین دیگر به شدت مجروح شد.

برای خوندن خبر و دیدن این صحنه دلخراش به ادامه مطلب برید

 

امیرعلی بازدید : 732 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (0)

نصب و راه اندازی انواع اسکریپت بر روی هاست شما

ارزانتر از همه جا اسکریپت های خود را نصب و راه اندازی کنید

نصب انواع اسکریپت چت روم ، تالار گفتمان ، مدیریت محتوا ، اپلودسنتر،سایت های تبلیغاتی ، لینکدونی،گالری عکس، و .....

برای اطلاع از قیمت ها و درخواست و اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید یا بر روی عکس بالا کلیک کنید

امیرعلی بازدید : 236 سه شنبه 1390/06/29 نظرات (0)
قضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند ...
برای خوندن بقیه مطلب به ادامه مطلب برید
---------------------------------------------------------  
نویسنده مطلب : مهدیه                          تایید شده توسط : امیرعلی 
 
امیرعلی بازدید : 230 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

روزی هنگام سحرگاهان رب النوع سبیده دم از نزدیکی گل سرخ شکفته ای میگذشت سه قطره اب بر روی برگ مشاهده نمود که او را صدا کردند -چه میگویید ای قطرات درخشان؟ -میخواهیم در بین ما حکم شوی. -مطلب چیست؟ -ما سه قطره ایم که هر یک از جایی امده ایم میخواهیم بدانیم کدامیک بهتریم! -اول خود را معرفی کن! -من از ابر فرود امده ام .من دختر دریا ونماینده ی اقیانوس مواجم. دیگری گفت:من ژاله بیشرو بامدادم مرا مشاطه ی صبح وزینت بخش ریاحین وازهار مینامند.

برای خوندن بقیه مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید 

نویسنده مطلب : مهدیه                                  تایید شده توسط : امیرعلی 

امیرعلی بازدید : 263 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم                                                                تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…                                                                                    چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!

ارسال کننده مطلب :مهدیـــــــه                            تایید شده توسط : مجیــــــــد

امیرعلی بازدید : 240 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

مردی داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت: - اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي . مرد ايستاد و در همان لجظه آجري از بالا افتاد جلوي پایش. مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرش را نگاه كرد اما كسي را نديد . بهر حال نجات پيدا كرده بود . به راهش ادامه داد .به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : - بايست مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتی عجيب از کنارش رد شد .بازهم نجات پيدا كرده بود . مرد پرسيد تو كي هستي و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .                                                                     مرد فكري كرد و گفت : - اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم کدام گوری بودي ؟

        ارسال کننده مطلب : مهدیــــــــه             تایید شده توسط : مجیـــــــــد

امیرعلی بازدید : 236 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

درخواست وام یک مردروسی از بانکی درشهر مسکو به خاطر استفاده از شکلک خندان بجای امضای شخصی در فرم درخواست رد شد.

برای خوندن مطلب و دیدن عکس امضای بامزه این شخص به ادامه مطلب برید


امیرعلی بازدید : 287 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد. جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده اند.                                             مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت. ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي تپيد اما پر از زخم بود. قسمت هايي از قلب او برداشته شده و تكه هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشه هايی دندانه دندانه درآن ديده مي شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه اي آن را پرنكرده بود،                                                                                                                        مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود مي گفتند كه چطور او ادعا مي كند كه زيباترين قلب را دارد؟ مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي كني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .                                                        پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر مي رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي كنم. هر زخمي نشانگر انساني است...

ارسال کننده مطلب : مهدیـــــه                            تایید شده توسط : مجیــــد

برای خواندن ادامه این داستان زیبا به ادامه مطلب برید

امیرعلی بازدید : 204 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

منم زیبا كه زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل . پروردگارت با تو میگوید :

ترا در بیكران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم كرد . رها كن غیر من را . آشتی كن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر كس به غیر از من چه میگویی؟

........

برای خوندن بقیه متن به ادامه مطلب برید

امیرعلی بازدید : 438 دوشنبه 1390/06/28 نظرات (0)

اینم یه کلیپ جالبه از یه مراسم و رقص هماهنگ سه مرد تو زندون که خدایی اخرشن

دانلود کنین پشیمون نمیشین

به امید اینکه خوشتون بیاد

برای دانلود به ادامه مطلب برید

امیرعلی بازدید : 648 یکشنبه 1390/06/27 نظرات (1)

اینم یه پست جالب از کلیپ موبایل که یکی از ناز ترین کلیپاییه که تا حالا دیدم 

تو این پست این برادر افغانی کنسرت سیا نرمه نرمه رو با اهنگی بسیار جالب و زیبا میخونه که تو ته اعماق بیننده تاثیر میزاره

حتمآ دانلود کنید به جون خودم بد نمیبینید

به امید اینکه خوشتون بیاد

 

برای دانلود به ادامه مطلب برید

 

امیرعلی بازدید : 247 یکشنبه 1390/06/27 نظرات (0)
عجیب ترین مادر جهان به همراه 3 دخترش +تصویر


ساعت عجیب تولد ۳ دختر لوری دیرسلی تعجب پزشکان را برانگیخته است. هر سه فرزند
این زن دقیقا در ساعت ۷:۴۳ دقیقه متولد شده اند. به اعتقاد کارشناسان این اتفاق
بسیار نادر است و از هر یک میلیون مورد در سراسر جهان، فقط یکی ممکن است به این
حالت شبیه باشد. بزرگ ترین فرزند لوری به نام الا در تاریخ ۱۰ اکتبر سال ۲۰۰۵ و
دقیقا در ساعت ۷:۴۳ دقیقه متولد شد. فرزند دوم او نیز که اوی نام دارد، باز هم درست
در همین ساعت در سال ۲۰۰۷ به دنیا آمد. سر انجام آخرین کودک او هم به نام هریسون
امسال در همین ساعت پا به این دنیا گذاشت. نکته جالب این است که پرستاران بیمارستان
می دانستند ۲ فرزند قبلی این زن درست در یک ساعت خاص متولد شده بودند. به همین دلیل
بی صبرانه منتظر بودند تا زمان تولد آخرین فرزند را ببینند. اما در نهایت شگفتی
سومین کودک هم درست سر وقت در شهر منچستر انگلستان به دنیا آمد

امیرعلی بازدید : 200 یکشنبه 1390/06/27 نظرات (0)

زن نصف شب از خواب بیدار می شود و می بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی  که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود .                                          در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود… زن او را دید که اشک هایش را پاک می کرد و قهوه اش را می نوشید…                                                                                                                                                          زن در حالی که داخل آشپزخانه می شد آرام زمزمه کرد : “چی شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟”                             شوهرش نگاهش را از قهوه اش بر می دارد و میگوید : هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می کردیم، یادته؟ زن که حسابی تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم هایش پر از اشک شد گفت: “آره یادمه…”                                                                                                                                                   شوهرش به سختی گفت: _ یادته که پدرت ما رو وقتی که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟                                         _آره یادمه (در حالی  که بر روی صندلی کنار شوهرش نشست…)                                                                               _یادته وقتی پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال می فرستمت زندان ؟! _آره اونم یادمه…

مرد آهی میکشد و میگوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بود{#27}{#27}

ارسال کننده مطلب : mahdieh              تایید شده توسط : مجید

تعداد صفحات : 28

درباره ما
Profile Pic
خوش امدید ×××××××××××××××××× خــــدایا! من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،من چون تویی دارم و تو همچون خودی نداری .... ×××××××××××××××××× امیدوارم که بهتون خوش بگذره
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    همه در مورد وبلاگ نظر ميدن.شما چطور؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 834
  • کل نظرات : 152
  • افراد آنلاین : 59
  • تعداد اعضا : 192
  • آی پی امروز : 88
  • آی پی دیروز : 125
  • بازدید امروز : 116
  • باردید دیروز : 239
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 355
  • بازدید ماه : 355
  • بازدید سال : 62,124
  • بازدید کلی : 516,930