قسمت چهارم
ادامه مطلبو یه نگاه بنداز
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
عکس عروسی مرحوم جهان پهلوان تختی | 0 | 245 | majid |
عکـــــــــــــــس لادن طباطبایی با مــــــار خانگیش در خیابان... | 0 | 211 | majid |
شکستگی آلت تناسلی مردان | 0 | 240 | amirali |
اموزش چک کردن انلاین یا افلاین بودن ای دی دیگران | 0 | 169 | amirali |
آموزش پاک کردن آیدی از ادلیست دیگران | 0 | 165 | amirali |
دانلود بهترین تقویت کننده سرعت اینترنت و مرورگر | 2 | 305 | amirali |
مــــــــــــــادر | 0 | 192 | amirali |
کلکل گل پسر و ناز دختر | 32 | 2337 | amirali |
اینطوری از پسرا تو وبکم شارژ ایرانسل میگیرن:+عکس((پست ویژه))مراقب خودتان باشید | 5 | 719 | cenotaph |
داستان کوتاه : قضاوت عجولانه | 0 | 196 | amirali |
به نظر شما این قلعه زیبا در کدام شهر واقع شده؟؟؟جایزه بگیرید | 0 | 225 | amirali |
آموزش PHP (بخش اول) معرفی PHP و قابلیت های آن | 0 | 176 | amirali |
نحوه ی ساخت پروفایل (ID مجازی) در یاهو مسنجر | 0 | 211 | amirali |
داستانی از روابط نامشروع پسر و دختر(دختران حتما بخونن!) | 0 | 433 | amirali |
جملات قصار از بزرگان | 0 | 242 | amirali |
قسمت چهارم
ادامه مطلبو یه نگاه بنداز
قسمت چهارم
برید ادامه مطلب
قسمت سوم
برید ادامه مطلب
قسمت سوم
برید ادامه مطلب
قسمت دوم
دانلود قسمت دوم در ادامه مطلب
براخوندنش برید ادامه مطلب
قسمت دوم
دانلود قسمت دوم در ادامه مطلب
برای خوندنش رو ادامه مطلب کلیک کن
قسمت اول
برای خوندن و دانلود قسمت اول به ادامه مطلب برید
اینم خیلی باهاله رمانش
سلام
دوستان عزیز برای دانلود همه قسمت های رمان نقاب عشق می تونید به ادامه مطلب مراجعه کنید
قسمت سیزدهم
قسمت آخر
به سلامتی تموم شد
برای دانلود به ادامه مطلب برید
ادامه مطلب
رمان پر پرواز
برای خوندن و دانلود قسمت اول به ادامه مطلب برید
قسمت اول
قسمت دوازدهم
برای دانلود قسمت دوازده به ادامه مطلب برید
ادامه مطلب
قسمت یازدهم
برای دانلود قسمت یازده به ادامه مطلب برید
ادامه مطلب
قسمت دهم
برای دانلود قسمت دهم به ادامه مطلب برید
ادامه مطلب
قسمت نهم
برای دانلود قسمت نهم به ادامه مطلب برید
ادامه مطلب
قسمت هشتم
برای دانلود قسمت هشتم به ادامه مطلب برید
برید ادامه مطلب
قسمت هفتم
برای دانلود قسمت هفتم به ادامه مطلب برید
ادامه مطلبو دریاب
قسمت ششم
برای دانلود به ادامه مطلب برید
برا خوندنش ادامه مطلبو دریابید
قسمت پنجم
برای خواندن و دانلود قسمت پنجم به ادامه مطلب برید
ادامه مطلبو دریابید
قسمت چهارم
برای خواندن و دانلود قسمت چهارم به ادامه مطلب برید
برید ادامه مطلب
رمان واقعی نقاب عشق
برای خواندن و دانلود قسمت سوم به ادامه مطلب برید
برید ادامه مطلب
این رمان یه داستان واقعیه
برای خواندن و دانلود قسمت دوم به ادامه مطلب برید
ادامه مطلبو دریابید
یه روز یه پسر بچه تنهاو بی کس راه افتاد تو خیابون ، رفت و رفت تو خیابون آدمها ، فروشگاهها و پارکها و ... زیادی دید ولی چیزی پیدا نکرد که بتونه سرگرمش کنه و از تنهایی درش بیاره.
پسرک رفت و رفت تا به بیابون رسید توی بیابون هم به جز خاک و علف هرز چیزی پیدا نشد که بتونه اونو سرگرمش کنه و از تنهایی در بیاره.
دوستان ادامه مطلب رو بچسبید ...
داستان دختری است که بر اثر اختلاف نظر با خانواده اش از خانه فرار می کند یه روز این دختر 17 ساله
تنها راه می افته تو خیابون و میره ، پسرای مختلفی رو می بینه که بعضی هاشون با ماشین جلوی پاش
بوق و ترمز می زدن. بعضی هاشون بهش متلک می گفتن و بعضی هم بی تفاوت از کنارش رد می شدن.
برای خوندن بقیه داستان به ادامه مطلب برید
این رمان یه داستان واقعیه
برای خواندن و دانلود قسمت اول به ادامه مطلب برید
برای خوندنش به ادامه مطلب برید
دو دوست در بیابان همسفر بودند در راه با هم دعوا
کردند !یکی به د یگری سیلی زد.صورتش به شدت درد گرفته بودبدون هیچ حرفی
...
روی شن نوشت:"امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد"آنها به راهشان ادامه دادند...
برای خوندن بقیه ماجرا به ادامه مطلب برید
خانمی در زمین گلف سرگرم بازی بود. ضربه ای به توپ زد که سبب پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد.
خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود و از عجایب آن روزگار این بود که آن قورباغه به زبان آدمیان سخن میگفت!
رو به آن خانم گفت: اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
برای خوندن بقیه ماجرا به ادامه مطلب برید
نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت:مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را... برای خوندن بقیه این داستان جالب به ادامه مطلب برید
هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی
برای خوندن بقیه داستان به ادامه مطلب برید
راستش روایت دوست داشتن و عشق را تا حالا فقط تو کتابا خونده بودم چندباری هم به زور خواستم عاشق شم اما نشد یک چیزی کم بود نمی دونستم چی؟ تو که اومدی فهمیدم در تمام لحظه های زندگیم تو رو کم داشتم تو که اومدی خیلی چیزها رو فهمیدم... به خودم گفتم هنوز اتفاقی نیفتاده هنوز چیزی تغییر نکرده باید خیلی زود جلوش رو گرفت اما چشم که باز کردم دیدم تو ناممکن ترین آرزوی زندگیم هستی و من هیچ راه فراری از تو ندارم.
****به ادامه مطلب بروید****
مرد متاهل با منشی خود رابطه داشت.
یک روز باهم به خانه منشی رفتند و تمام بعد از ظهر باهم عشق بازی کردند،
بعد خسته از خستگی به خواب رفتند
برای خوندن بقیه متن به ادامه مطلب برید
نویسنده مطلب : مهــــدیه تایید شده توسط : امیرعلی
لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه ي بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند.
از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است.در بين مناقشه اين دو نفر کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم. يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک ....
برای خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب برید
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد.
بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد. زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت . او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود .
مرد در هر مشکلی به او پناه می برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید. اما زن اول مرد ، زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود .
ارسال کننده مطلب : آزاده تایید شده توسط : امیرعلی
داستاني تقريبا بلند و جالب من پيشنهاد مي كنم حتما بخونيد!!
مزدا 323 قرمز رنگ،تا به نزديكي دختر جوان رسيد به طور ناگهاني ترمز كرد.خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حركت ايستاد،اما راننده،خودرو را به عقب راند،تا جايي كه پنجره جلو دقيقا روبروي دختر جوان قرار گرفت.اين اولين خودرويي نبود كه روبروي دختر توقف مي كرد،اما هر يك از آن ها با بي توجهي دختر جوان،به راه خود ادامه مي دادند. دختر جوان،مانتوي مشكي تنگي . . .
برای خوندن قسمت جالب داستان به ادامه مطلب برید
نویسنده مطلب : هستی جون تایید شده توسط : امیرعلی
رمان یلدا ، نوشته م.مودب پور
این رمان یکی دیگر از مجموعه رمان های م.مودب پور هستش که واقعآ رمتن هاش بر روی احساسات خواننده ها اثر زیادی میزاره و به خاطر بودن شخصیتی طنز در درون داستان در عین درام بودن هیچوقت خستگی رو به خواننده انتقال نمیده
این رمان برگ دیگریست از قصه های دست سرنوشت که در انها عشق جریان دارد و تلاشهای دیوانه وار دو فرد برای رسیدن به یکدیگر...
برای دانلود این رمان زیبا به ادامه مطلب برید
الهه ناز 1 ، نوشته مریم اولیایی
رمان های الهه ناز 1 و 2 یکی از مشهروز ترین و محبوبترین رمانهایی هستش که ممکنه خیلیاتون اسمش رو شنیده باشین که میتونید هر دوتاشونو تو این سایت دانلود کرده و از خوندنش لذت ببرین...
الهه ناز یک ،داستان دو دختر دوقلوی جوان هستش که به دلیل اتفاقاتی که در شهر خود براشون به وجود اومده پدر مریض خود رو تو شهرشون تنها میزارن و برای کسب درامد با دلی ترسان و ارزان به تهران میان به امید یک زندگی بهتر ولی در اینجا با عشقی دست به یقه میشن که همه وجودشونو براش میزارن
برای دانلود این رمان به ادامه مطلب برید
تعداد صفحات : 2